باز دست به قلم کرده ام تا از بی کران عشق بگویم . از دشتی بی انتها و واژه ای بی نهایت. از مظلومیت ارزشی که رو به نابودی می رود . مظلومیت حقانیتی که تاریخ گواه آن است .
ای عشق تو مظلومی .
مظلوم تر از آنچه می توان تصور کرد.مظلوم تر از نام فراموش شده ات. تو خوب می دانی که بی خبران قافله ی عشق از تو چه سو استفاده ها می کنند.
تو خوب می دانی که تو را با پست ترین اعمال تعویض کرده اند . تو خوب می دانی که چیستی و آدمیان کوته فکر از تو چه ساخته اند و من نیز می دانم ، که عشق خواستن است . تمنا کردن است . بر خاک افتادن است و در راهش نابود شدن است ، که همان نابودی ، خود ، عشق است .
عشق واقعی آن نیست که تصور می کنیم . عشق بی نهایت است نه به ننگی یک آغوش . عشق لذت بخش است ولی نه به لذت اندک یک بوسه !...
عشق قابل احترام است ولی نه به اندازه ی یک چهره ی زیبنده .
عشق ، عشق است و فقط اوست که می تواند خود را معنا کند.
دوستان ، عشق زیباست...
آن را دریابید .
:: بازدید از این مطلب : 593
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35